- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و یاد امام خمینی رحمة الله علیه
در آسمان نگاهـش بهشت منـزل داشت بهشتِ روشنی از آن همه فضائل داشت شکوه و هیبت و حُسن و ملاحتش بی مِثل عجب جمال و جلالی در آن شمایل داشت نگـاه روشن او آیـه های « والـفـجـر» و لـبـش تـرّنـم « یا ایهـا الـمـزمّـل » داشت رسید صبح سپـیـد نـزول «أعـطـیـنـا» رسید و کوثری از روشنی حمایل داشت مسیح بود و دمش جان تازه می بخشید که زنده از نفحـاتش هزارها دل داشت دمی به ابـروی پـیـوسته خـم نمی آورد اگر که لشکر طاغوت در مقـابل داشت اگر که سیـل عـداوت، چو کـوه پا برجا اگر که موج ندامت، صفای ساحل داشت نشد فـداش گـر این نـیـمـه جـان ناقـابل به راهش آن همه جان بر کفان قابل داشت چه کرد روح خدا در جهاد عشق و عقل حکیم عاشق و دلـدادگـان عـاقـل داشت گذاشت بر دل ما گرچه داغ هجرش را مسیر روشن او سالکـان واصـل داشت نهاد دست خـدا در وجـود «سیّد علی» شکوه و هیمنه ای که «امام راحل» داشت خـدا کـنـد که بـفـهـمـیـم این سعـادت را حـیــات طـیـبـه را، نـعـمـت ولایـت را
: امتیاز
|
امام خمینی رحمة الله علیه ( اسقبال و جواب غزل معظم له توسط رهبر انقلاب)
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی تو طبـیب همه ای از چه تو بیمار شدی تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان دار منـصـور بُریدی همه تن دار شدی عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر ای که در قول و عمل شهرۀ بازار شدی مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی وه که بر مسجدیان نقـطـۀ پرگـار شدی خـرقـۀ پـیـر خـرابـاتی ما سیـرۀ توست امت از گـفـتۀ در بار تو هـشـیـار شدی واعظ شـهـر همه عـمـر بزد لاف منی دم عـیـسای مسیـح از تو پـدیـدار شدی یادی از ما بنـمـا ای شده آسـوده ز غـم ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی ********************************** غزل امام خمینی من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بـیمـار تـو را دیـدم و بیـمـار شدم فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم همچو منصور خـریـدار سـر دار شـدم غم دلدار فکنده است به جـانـم، شررى که به جان آمـدم و شـهـرۀ بــازار شدم درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم جامۀ زهـد و ریـا کـنـدم و بر تن کردم خـرقـۀ پـیـر خـرابـاتـى و هـشیـار شدم واعظ شهـر که از پـنـد خـود آزارم داد از دم رنــد مـى آلـوده مــددکــار شــدم بـگـذاریـد کـه از بـتـکـده یـادى بـکـنـم من که با دست بـت مـیـکـده بـیدار شدم
: امتیاز
|
امام خمینی رحمة الله علیه
با تو آن عـهـد كه بـسـتـیـم خدا می داند بی تو، پیـمـان نـشـكـستـیـم، خدا می داند با تو، سرلوحۀ انصاف گشودیم به عدل بی تو، دیـبـاچه نـبـسـتـیـم، خدا می داند با تو، هر بند گره گیر گشودیم ز دست بی تو، از پا نـنـشـسـتـیـم، خـدا می داند با تو، بستیم به هم سلسلۀ صبر و ثـبات بی تو، هـرگـز نگسستـیـم، خـدا می داند با تو، در میكده خوردیم می از جام ولا بی تو، با یـاد تو مستـیـم، خـدا می داند با تو، بودیم و نهادیم به فـرمان تو سر بی تو، در راه تو هستـیم، خـدا می داند با تو، از دامگه حـادثه جـستیم و كنون بی تو، سر بر سر دستـیم، خـدا می داند خالی ای روح خدا، لطف خدا یاور ماست پرتو روی نبی، پورعلی، رهـبر ماست
: امتیاز
|
به یاد امام خمینی رحمة الله علیه
بـا آن کـه آبــدیــدۀ دریــای طـاقــتــیــم آتـش گـرفـتـه ایـم که غـرق خـجـالـتـیـم امروز اگـر به سـایـۀ راحت نشستـه ایم مـدیــون اسـتـقـامـت آن سـرو قـامـتـیـم دیری ست چشم ها همه مبهوت آن لب است عمری ست سر سپـردۀ آن خال وحدتیم این دست ها ادامـۀ دست وفـای تـوست امروز اگر بـزرگ تر از بی نـهـایـتـیـم ما بی تو چیستیم؟ چه می دانم ای عزیز! مـا هـیـچ نـیـسـتـیـم، سـراپـا حـقـارتـیـم باشد که دست دوست تـسـلایـمـان دهـد ما را که تا همیشه قدح نوش حـسرتـیم تنهـا تـو بـد نـدیـده ای از واعظان شهر مـا نـیـز در شـمـار شهـیـدان تـهـمـتـیـم رونق فـزای مـیـکـدۀ عـشق بعد از این تا صبـح وصـل تـشـنـۀ جـام ولایـتــیـم
: امتیاز
|
مدح امام زمان عجل الله تعالی فرجه ( زبانحال)
من کیم قلب وجودم من کیم جان جهـانم من کیم نـور عـیـانم؛ من کیم سـرّ نهـانم من کیم کهف حصینم من کیم مهـد امانم من کیم مولای خلقت در زمین و آسمانم من کیم؛ فـرمانـروای مُلک حَـیّ لا مـکـانـم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمانم من کیم من آسـمانی مصلح خـلـق زمینم من کیم من دست تـقـدیر خدا در آستینم من کیم من وارث پیغمبر و قرآن و دینم من کیم سر تا قـدم مولا امیرالمـؤمنـینم من کیم؛ من آخـریـن تـیـر الهـی در کـمـانم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم من کیم؛ من آفـتاب یازده خورشید نورم من کیم من مصحفم، توراتم، انجیلم، زبورم من کیم؛ من مظهر عـفو خداوند غـفورم من کیم من آن کلیم استم که عالم گشته طورم من یگـانـه مصلح عـالـم امـام انس و جـانم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم ماه شعبان خنده زن بر آفتاب منظر من بوسه گاه جـدّه اام زهـرا جـبین مـادر من سیزده معصوم را روح و روان در پیکر من جان به قرآن میدهد لعل لب جان پرور من نقش جاء الحقّ به بازویم شهادت بر زبـانم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم پیشتر از آنکه کامم تر شود از شیر مادر داشتم بر آسمان معراج چون جدّم پیمبر بر لبم گردید جاری آیۀ قرآن چو حـیدر بر همه مستضعفین دادم نوید فتح را سر با گـل لبخـنـد، بابا بـوسه می زد بر دهـانـم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم من به چـشم شیـعـیـانم جلوۀ الله و نـورم من میان دوستانم، گر چه پندارند دورم ملک هستی بحر موّاجی بود از شوق و شورم دوستان آماده؛ نزدیک است ایّام ظهورم می رسد دیگر به پـایـان؛ انتظار شـیـعـیـانـم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم گرچه چون یوسف به چاه غیبت کبری اسیرم هر کجا باشم به کلّ عـالم خلقـت امیرم غـیبـتم را هست سرّی نزد دادار قـدیرم تا در اقطاع زمین با دوستانم انس گیرم گه به سهله گه به کوفه گه به قم گه جمکرانم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم من همان خون خدا هستم که در جوش و خروشم بانگ هل من ناصر جدّم بود دائم به گوشم پرچم سرخ حسین ابن علی باشد به دوشم پُرشود از عدل این عالم به عزم سخت کوشم چون پیمبر گـلّـۀ صحرای هـستی را شبانم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم جامـۀ خـتـم رسُـل پوشیـده بر قـدّ رسایم ذوالفقار مرتضی در پنجۀ مشکل گشایم چارده خورشید پیدا در جـمـال دلـربـایم میرسد از کعبه بر گوش همه عالم صدایم جمع می گردند در یک لحظه گردم دوستانم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم میرسد روزی که با عدلم اروپا را بگیرم وز پی احـیای قـرآن کلّ دنیا را بگیرم پنجۀ قـهـر افکنم حـلـقـوم اعدا را بگیرم داد حیدر، داد محسن، داد زهرا را بگیرم داد ثـارالـلّـهـیـان را از یـزیـدی هـا سـتـانـم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم منـتـظـر باشید مهـدیّـون به امیّـد وصالم میرسد روزی که گیرم پرده از ماه جمالم من امـیـد مصطفی؛ من آرزوی قـلب آلم من شما را آبرویم، عـزّتم، قدرم، جلالم من به میثم شهد وصل خویشتن را می چشانم من کیم؛ فرزند زهـرا مهدی صاحب زمـانم
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای حق نـیـافـریـده کـسی را مـثـال تو خورشید جلوه ایست ز نـور جـمال تو ای محـرم حـریـم خـداونـد ذو الجلال ای عقل مانده مات ز جاه و جـلال تو هـرجـا به آیـه آیـه قـرآن کـه بـنـگـرم گفته خـدا سخـن ز خُـلـق و کـمـال تو ای برگـزیـده ای که تـویی خـتـم انـبـیا وین افـتخـار داده به تو ذو الجـلال تو امشب به وادی دل من شور محشر است سـرد است آن دلی که ندارد خـیال تو ای کـعـبـۀ امـیـد همه در نـمـاز عشق محراب ماست ابروی همچون هلال تو دامان اهل بیت تو حـبل المتـین ماست دسـت تــوسّــل مـن و دامــان آل تــو مـن کـیـستـم غـلام غـلامـان کـوی تو ای کـاش پا نـهـد به سـر من بـلال تو هرکس گشود لب چو وفایی به مدح تو یک نکته هم نگفت سخن از وصال تو
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
اى خـواجـه عالم همه عـالم به فـدایت چون كرده خـدا، خلـقت عالم ز برایت ذات تو بود عـلّـت و عالم همه معلول در حـقّ تو لـولاك از آن گـفته خدایت شد خـتم رسالت به تو این جـامه زیبا خـیّـاط ازل دوخـتـه بـر قــدّ رسـایـت در روز جـزا جـمـلـه رسـولان مكـرّم از آدم و عـیسى همه در تحـت لـوایت هنگام سخا چون به عطا دست گشائى صد حاتم طائى شده درویش و گدایت مردم هـمه مشتـاق به فـردوس بـرینند فـردوس برین تا شده مـشـتـاق لـقـایت راضى به رضا گشتى و صابر به مصائب تا صبر و رضا مات شد از صبر و رضایت
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
خلقِ جـهـان محو نـور روى محـمد شـیـفـتــۀ سـیــرت نـكــوى مـحـمــد دیـده گـرش صد هـزار بار بـبـیـنـد سیر نـخـواهـد شدن ز روى محـمد نیست مهى در فلك به نـور جمالش نیست گلى در چمن به بوى محمد سـلسلـۀ كـائـنـات و رشـتـۀ هـسـتى بسته سراسـر به تـار موى محـمـد خـوى مـحـمد شعار ساز كه خویى نیست پسنـدیـده تر ز خـوى محـمـد ره نـبـرد سـوى شـاهـراه حـقـیـقـت تا نـبـرد ره كسى به سـوى محـمـد هیچ دلى خـالى از محـبّت او نیست پر شده عـالـم ز گـفـتـگـوى محـمـد زنـده شود از نـسیـم صبح وصالش هـر كـه بـمـیـرد در آرزوى محـمـد صبح قیامت كه سر ز خـاك برآرد دل رود اول به جـستـجـوى محـمـد یا رب در روز رستخـیـز، مریزان آبــروى مــا بــه آبـــروى مــحــمـد خوشه نچینى«رسا»ز خرمن فیضش تا ننهى سـر به خـاك كوى محـمـد
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
نـام احـد کـه نـام خـداونـد سـرمـد است میمی بر آن اضافه شده، اسم احمد است آدم کـه گشت توبـه او نـزد حـق قـبـول از فیـض«یا حمـیـدُ بحق محمـد» است بـا دیـدن جــمـال تـو خــوبـان دهـر را در دل امیـد بـاغ جـنـان داشتن بد است دست تو ظرف رحمت بی انتهای هوست هرچه خدا به خلق ببخشد، از این ید است مقصود باغ و لاله و حور و قصور نیست اهـل بهشت را سر کوی تو مقصد است پیش از هبـوط آدم و حـوا بـه خط نور دست خـدا نـوشت: مـحـمّـد مؤیـد است ذکـر خـدا و ذکـر ملک تـا قـیـام حشر پـیـوستـه بر شمـا صلـوات مجـدد است بـر سـر در بهشت و جهـنـم نـوشتـه اند بغض تو نار و مهر تو خُلد مُخَلّد است تـفـسـیـر یـک حدیـث ز مـیـم دهـان تو بالله نـیـاز مـن به هـزاران مجـلّـد است گـفـتـم بــه بــزم قـرب الـهـی قـدم نـهـم دیـدم که نغمه صلواتت خوش آمد است
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
چـشم تو را اگر چه خـمار آفریدهاند آمیـزه ای ز شور و شـرار آفریدهاند از سرخی لبـان تو ای خـون آتـشین نـار آفــریــدهانـد انــار آفــریــدهانــد یک قطره بوی زلف ترت را چکاندهاند در عـطردان ذوق و بهـار آفریدهاند زندانی است روی تو در بند موی تو ماهـی اسـیـر در شب تـار آفـریدهاند مانند تو که پـاک تـریـنی فـقـط یکی مـانـنـد مـا هـزار هــزار آفـریـدهانـد دستم نمیرسد به تو ای باغ دور دست از بس حصار پشت حـصار آفریدهاند این است نسبت تو و این روزگار یأس: آیـیــنـهای مـیـان غــبـار آفـریـدهانـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
اتفاقی خاص در عرش عظیم افتاده بود لرزه بر اندام شیطان رجـیـم افتاده بود چون که بر پیـشانی مـولـود پـاک آمنه نقش بسم الله الرحمن الرحیم افتاده بود درنخستین جزء قرآن هم به پایش با خضوع معنی رمـز الف با لام و میم افتاده بود از ازل در آخـرین جـام می پیـغـمبری عکس زیبای رخ طفلی یتـیم افتاده بود روی بام شهر مکه در شب میلاد نور بقچه بوی گل از دست نسیـم افتاده بود سایۀ فـرّ و شکـوه جـاودانـش هم چنان بر سر عیسی و موسای کـلیم افتاده بود مهر او، مهر وصیش، مهر دختش بی گمان در دل هر صاحب عقل سلیم افتاده بود بر سرش ز آن دم که پا بر عرصه هستی نهاد سـایـۀ نـور خـداونـد کـریـم افـتـاده بود هرکه با او یا وصیش بی دغل میرفت راه در حقیقت بر صراط مستقیم افتاده بود
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بر سر كـوى تـو هــر كـه راه نـدارد واى بـه حـالـش كـه داد خـواه نـدارد نام تو نـازم كـه در صحـیــفـۀ هستى فـاصلـه جـــز(میـــم)؛ بــا الـه نـدارد خواند احد (احـمد)ت؛از آنكه به عالم غیر تو كس ایـن مـقــام و جـاه ندارد بس كه بلند است قاف قدر تو؛اى جان چـرخ؛ بــر آن پـایـگـاه؛ راه نـــدارد خـتــم بـه نــام تو شد رسـالـت و دنیا بـعـد تو جـز عـتـرتـت پـنــاه نـــدارد بعـد تــو غیــر از دوازده وصـى تـو عـــالـــم اســـلام؛ پـــادشـــاه نـــدارد درس عفـاف از بشـر ز فـاطمه گیرد روز جــــزا نـــامـــه ســیــاه نـــدارد روشـنـى طـلـعـت حسیـن و حسن را نــیـــر تــابـــان و نـــور مـــاه نـدارد لـــرزد و ریـزد بنـــاى گنــبد گـیـتـى دسـت ولایـــت گـــرش نـگــاه نـدارد كـیـست كه چـون از پـس مباهـله آیـد جـــز علـــى و آل او سپـــاه نــدارد؟ جز در احـسان مهـدى تــو بـه عـالـم امـــت پـاكــت پـــنــاهـــگــاه نـــدارد جز به تو گوید خدا درود به وصفت؟ گر شكـند ســـر؛ قـــلم؛ گــنـــاه ندارد شیوه «مـردانى» است مدحتت امروز پـیـش تـو فـردا؛ جـز این گـواه ندارد
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
خورشید عشق را، ره شام و زوال نیست بر هر دلی که تافت، در آن دل ضلال نیست در آســمـان دلـبــری و آسـتـان عـشـق نـور جـمـال دلـبـر ما را مـثـال نیـست هر دم چو مهر نـور فـشاند به خـاطرم تا شوق اوست، جان و دلم را ملال نیست با نام احـمـد است که دل زنده می شود دل را بیازمای که کاری محـال نیست ای آفتاب حق که تویی خـتـم مرسـلـین با روشنیّ روی تو، بـدر وهلال نیست حد کـمـال و حکـمت و انـوار معـرفت تنها تویی و غـیـر تو حـدّ کـمـال نیست تا تو شـفـیع خلـقی و دریـای رحـمـتـی امید عـفـو هست و نـشـان وبـال نیست در صحنه حیات و به طومـار کائـنات آیـین پـاک منـجـی ما را هـمـال نیـست مـا عـاشـقـان و پــیـرو راه مـحــمـدیـم بهتر ازین طریقت و راه و روال نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
عشق آمد و خاک کف پایت طلب کرد ما را اسیر زلف سلطـان عـرب کرد با تو دوبـاره عـاشقی از سـر بگـیریم ماه رجب آمد خودش را با صفـا کرد مـاه رجـب آمـد به تو آغـوش وا کرد دروازۀ مـــاه خـــدا نــام شــمــا بــود خواهـم شـبـیـه سـایـه افـتـم زیر پایت یا چون کبوتر پـر بگـیـرم در هـوایت از لـطف زهـرا خـادم بـاقـر شـدم من با علم خود چون مرتضی اعجاز کردی جنگی دگـر با دشمـنـت آغـاز کـردی پـیـر نـصارا شد به لبخـنـدت مسلمان در تشنـگـی هایت تو از سـقـا بگـویی از هُـرم آتـش بـر لـب دریـا بـگـویـی دانم ز بـوی یـاس خـانـه بـی قـراری آخـر خـدا بیت الـحـرامی را فـرستـاد همـراه تو رکـن و مـقـامی را فرستاد بر روی لب هایت فقط نور و غزل بود دیـدم کـه بـا نـازی شـبـیـه مــادر آمـد او که کمان در دست سوی خـیبر آمد گفتا هشام او را که از نسل بهار است فـرقی نـدارد پیش ما نـزدیک، دوری نازم تو را که معـدن عـلم و شعوری تـو آیــه هـای نـاب قــرآن کــریــمـی گفتم که آتش، در دلت آتـش به پـا شد بغضت پر از فـریاد های بی صدا شد از کودکیت تا به پیـری گـریـه کردی بر درگهت عمری پر از سوز و گدازیم دسـتـان خــالـی آمــده غــرق نـیـازیـم بـر الـتــیـام زخـم تـو مـرهـم گـذاریـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
از آسمان ترنم بـاران چه دیـدنی ست این بار طعم رویش گـلها چـشیدنیست نـاز قـدوم ایـن نـوۀ حـضرت حـسیـن صدها نفرشبیه خودم سر بریدنی ست جـشـن ولادت ولی الله پــنـجـم اسـت جـشـن ولادت ولـی الله پـنـجــم اسـت جـشـن ولادت ولـی الله پــنـجـم اسـت
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
مستي نه از پـياله نه از خـم شروع شد از جـادۀ سـهشـنـبه شب قـم شـروع شد آيـيـنـه خـيـره شد به من و من به آيـينه آن قـدر خـيـره شد كه تـبـسم شروع شد خورشيد ذره بين به تـماشاي من گرفت آنـگـاه آتـش از دل هــيـزم شـروع شـد وقـتـي نـسيـم آه من از شيشهها گـذشت بـيتــابــي مـزارع گـنــدم شــروع شـد مـوج عـذاب يا شب گـرداب؟! هيچ يك دريا دلش گـرفـت و تـلاطم شـروع شد از فال دست خود چه بگويم كه ماجـرا از ربـّـنــاي ركـعـت دوم شـــروع شــد در سجده توبه كردم و پايان گرفت كار تا گـفـتـم السلام عـليـكـم ... شـروع شد
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست فقط نه من به هـوای تو اشک می ريـزم که هر چه رود درين سرزمين مسافر توست همان بس ست که با سجده دانه برچـيند کسی که چشم تو را ديده است و کافر توست به وصف هيچ کسی جز تو دم نخواهم زد خوشا کسی که اگر شاعرست شاعر توست که گفته است که من شمع محفل غزلم؟! به آب و آتش اگر می زنم به خاطر توست
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بی قرار توأم و در دل تنگـم؛ گله هاست آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهـتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسـمـان با قـفـس تـنـگ چه فـرقـی دارد بـال وقـتی قـفـس پَـر زدن چلچـله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئلۀ دوری و عشق و سکـوت تو جـواب همـۀ مسئـله هاست
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
کی به آتش می کشی تسبیح یا قدّوس را روح سرگردان این پـروانۀ مـأیـوس را کور سوهای چراغ عـقـل مردم منکـرند روشنایی های آن خورشید نا محسوس را از صدای موج سرشارند و با ساحل دچار گوش ماهی ها چه می فهمند اقیانوس را نسل در نسل زمین گـشتـند تا پیـدا کـنند سایۀ پر های رنگـارنگ آن طاووس را تلخ وشیرین جهان چیزی به جزیک خواب نیست مرگ پایان می دهد یک روز این کابوس را
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود شیطان دوباره دست به نیرنگ می شود نـقـشـه کـشـیـده است، مـرا دشمنت کند بـا لـشـگـر گـنـاه هـمـاهـنـگ مـی شـود دارد حـنـای تـوبـه و شـرمی که داشتـم پیشت عزیـز فـاطـمه بی رنگ می شود با هر گـنـاه فـاصـلـه می گـیـرم از شما کم کم وجب وجب، دو سه فرسنگ می شود اشکم چه شد؟! به جان تو بـاور نداشتم روزی دلم ز فرط حسد سنگ می شود آقا ببخش، بس که سرم گرم زندگـیست کـمـتـر دلـم برای شـمـا تـنـگ می شود
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
زمین دامنم از آب دیـده مـرطوب است بیا که حاصل این کشتزار مرغوب است مرا خلاص کن از سالهای غیبت خود مگـر تحمل من مثل صبر ایـوب است؟ اگـرچـه روی سیـاهـم، به کـار مـی آیـم برای طی زمستان زغال هم خوب است اگـر دروغ بگـویـم اسـیـر گـرگ شوم: مقـام پیرهـنـت چشم های یعـقـوب است عـصای مـعـجـزههـا مار می شود با تو کسی که بیتو نخشکد شقی تر از چوب است همیـشـه ابر ز خـورشید رنگ می گیرد به هر کجا بروی این صحیفه زرکوب است
: امتیاز
|